معلمهای ادبیات، همیشه زنگ انشا را قربانی کارهای عقب ماندهی خودشان میکردند. اما امسال... خب، امسال اوضاع خیلی متفاوت شد. صبح یکشنبههای ما غرق سکوت است. دقیقا مثل امروز. معلم ادبیات پشت میزش نشسته و همان طور که کارهای خودش را انجام میدهد گاهی نگاهش به ما میافتد و لبخندی میزند. اکثر بچهها سرشان را روی میز گذاشته اند و پشت ورقهای کتاب نگارش یواشکی چرت میزنند. بعضیها قلم دست گرفته اند و سخت توی فکرند. بعضیها نگاهشان خیره است به بیرون. صدای خنده و فریاد از حیاط به گوش میرسد. معلم ادبیات اخمهایش را در هم میکند و پنجره را که گشوده بودیم و از نسیم خنکی که میوزید لذت میبردیم، میبندد و با رضایت سرکار خودش بازمیگردد. هنوز هم خیلی از سرها روی میز است اما آنهایی که چرت میزدند حالا دیگر هوشیارند. به خاطر صدای بچههاست یا بستن پنچره نمیدانم.
اکسل پیشرفته آنالیز کارکرد پرسنل . بازدید : 248
سه شنبه 12 اسفند 1398 زمان : 1:31